نوشته شده توسط : متین و . . .

شبعروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشوعوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشتدر راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دخترهپشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرشداماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم نازمامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خونیکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه میکنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریممیره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ رابر میداره، بازش می کنه و می خونه



سلام عزیزم. دارم براتنامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منوتو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارممیرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازمتونستم باهات حرف بزنم.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف میزنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو همخوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجانیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارمنمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگمی کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت دارهمیره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالاکه همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشماممیگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید،یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی منیادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا رویقلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگهدوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیرگوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تواشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که منبخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریهکنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای مننیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام مارا از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالیبود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بودنه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ.پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمیتونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه.همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علیکاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان!عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستممی لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدرمریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده وگریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چهخاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علیبود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاهدو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردندو بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامهی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیررسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده.حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یهدل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده وباز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…



:: موضوعات مرتبط: داستان , ,
:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

سلام..این مطلبو دیدم و بس خوشمان آمد..نمیدونم چه ربطی با موضوع بلاگم داره...شما ببخشید!عینک


 


























:: موضوعات مرتبط: , , ,
:: بازدید از این مطلب : 859
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

چند روزیه که بارون بند نمیاد(جز یه روز اونم برای ضایع کردنم!!! ابرو)

خداجون میشه یه ۲ روز به آسمونت استراحت بدی؟؟ بابا خسته شد بس که باریدwhistling

چندتا شعر خوشگل با کسب اجازه ی قبلی از سراینده اش میذارم!

جدیدا حلال خور شدم!نیشخند    گفتم که شعر ماله کس دیگست و من چون خوشم اومد گذاشتم پس کامنت نذارین که فلانی الهی بمیرم شکست عشقی خوردی؟!!! چرا ما ایرانیا عادت داریم در همه حال دماغمونو تو کفش دیگرون کنیم!!؟؟!منتظر 

پوزش بابته لفظ تندم..اما با گروهی باید اینطور صحبت کرد..

اینم شعر خوشملا!قلبماچ قلبماچ قلبماچ

 

خراب شود شهر خفته‌ی بخت من

 

که بر سنگفرش آن

 

تو با دیگری نفس کشیده‌ای و

 

آب از آب تکان نخورده است

 

مگر ذوق شاعرانه ای

 

 

 

بیچاره چشمهای من

 

که

 

دود سیگار شدی

 

برف یک روز گرم

 

سنگ گیج کهکشانی دور

 

بر سر شاعری که سالهای سال

 

تو را به شعر نوشته است

 

 

 

از زمستان پریده ای

 

از آغوش من

 

شکوفه کرده‌ای دست در دست دیگری

 

و من هنوز پاییزم

 

 

 

عشق من

 

چه ساده قسمت دیگران شدی

 

*

*

*

*

*

 

 

او از عشق تو خبر داد و بغضم ترکید
گوشی از دست من افتاد و بغضم ترکید

گفتم این حس به خدا دست خودم نیست ولی
از همین ثانیه آزاد. . . و بغضم ترکید

قول دادم که من از سهم خودم میگذرم
بروید و دلتان شاد. . . و بغضم ترکید

رفت و من ماندم و یک عالمه دلتنگی محض
توی آن وضعیت حاد و بغضم ترکید

هر چه کردم پس از آن حادثه دیدم دل من
هیچ غیر از تو (نمی خواد) و بغضم ترکید

آمدم زنگ زدم از تو بپرسم که چرا
تو مرا ساده قلمداد. . . و بغضم ترکید

 


بعد از آن سال فقط آه کشیدم شب و روز
تیر و شهریور و مرداد و بغضم ترکید

تا دو شب پیش که پیچید توی شهر شما
که فلانی شده داماد و بغضم ترکید !

 

 

*

*

*

*

*

*


 

 

 

 

تمامِ خودم را جمع کردم تویِ تمامِ نبودنِ تو

نا تمــــ ـــام ماندم ...

چشمِ آمدن هم دیگر ندارم ، فقط گاهی محضِ تفنّن ، نگاهم کن که بدانم این در است نه دیوار !

که بدانم داری بازی می کنی ، قایم باشکِ طولانیِ نفس گیرت ، آخَر ، مرا از پا می اندازد .

می گویی نه ... نگاه کن .

مدتی هم تو انتظار بِکِش ... شاید بازی که نوبتی شود ، دلت برایِ دلم ، بسوزد ... بعد دیگر دیر باشد برایِ نوبتِ من .

بیایی ببینی پشتِ روزهایی که چشم گذاشتی ، من لایِ ثانیه ها له شدم ، و از من مانده یک ته مانده یِ بی مقدارِ خردِ تنها ، که دیگر بودنت را هم پَس می زند ...

نیامدی ... نیامدنَت آمَد . رفیقِ نیمه راه هم نبود . ماند ، برایِ طیِ این راهِ پر انحنا ...

گفت پشتِ یکی از پیچ ها تویی ... و من سال هاست می گردم . زیرِ سنگ ریزه ها را حتی ، بی که باشی ...  حتی ۳۶۰ درجه هم جایی برایِ نگاهِ مخفیانه یِ پر حرفِ ما نداشت . زمین باید بگردَد .

سرش شلوغ تر از آن است که وقتی برایِ نگاهِ پر سر و صدایِ ما داشته باشد .

به شلوغیِ سرِ دنیا و ما فیها ، خو کرده ام ...



فعــــــــــــلابای بای

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: شعرهای عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

سلام...به به مجدد پیدام شد!!نیشخند

 


 

مناجات عاشقانه 
پروردگارا,به من روستایی را برای زندگی نشان بده که مردمانش همه در یک ظرف سفالی غذا میخورند, همه در یک خانه ی گلی زندگی میکنندو در کوله بارشان از محبت چیزی کم ندارند
زن هاشان عاشقانه منتظر شوهرانشان هستند و شوهرانشان عاشقانه برای زندگیشان در زمین هایی که محصولش خوشنودی تو است کار میکنند

بچه هایشان در کوچه های پاکی بازیه افتاب مهتاب میکنند و در بازی خود در هر مهتاب گفتن 1000بار عاشقانه از افتاب سراغ میگیرند

و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها با هر نگاه به فرزندانشان تو را شکر میگویند و به وجود انها افتخار میکنند و اشک شوق سپیدی از لا به لای راه های ناهموار چهره شان عبور میکند و بر روی ترکهای دستشان فرو مینشیند.

و همواره بر روی اجاق هایشان دیگ صمیمیت در حال جوشیدن است و فضای اتاق مملو از بخار مهربانیست

پرورد گارا من دیگر نمیتوانم در این شهر نامهربان که مردمانش با هر نگاه تمام شخصیت ادمی را مانند گندمی در اسیاب خورد میکنند و به زنان به چشم یک خریدار نگاه میکنند و مردان محکم و استوارش را در زیر چرخهای سنگین گرانی ها و دروغ له میکنند زندگی کنم.

من دیگر نمیتوانم در این شهر که مردمانش به محض خریدن روزنامه به سراغ صفحات حوادثش میروند و پس از خواندن ان حتی اظهار تاسف نمیکنند زندگی کنم.

من دیگر نمیتوانم در این شهری که کودکی تکه نان خشکی را با بوی بهترین غذاها تر میکند و بر دهان میگذارد و به سختی میجود زندگی کنم

پروردگارا زندگیم را از عشق سرشار و از محبت ماندگار کن......
praying

 


 


ادامه ی مطلب رو بخونید



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 337
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

سیـــــــــــلام!عینک

نسخه ی مهرماه کتابمون هم اومدقلب انقدری گفتم که همه میدونین بخش دانستنیهاش با منه دیگه!!نیشخند

پیشنهاد میکنم دانلود کنین حتما!! و نظراتتونو بگین.خجالت


قابلیتهای اضافه شده در این نسخه از کتاب:

  • انتخاب متن از داخل صفحات به منظور ارسال از طریق SMS ، Bluetooth ، Email
  • افزایش سرعت جستجو درون نرم افزار : ۰٫۲۵ ثانیه
  • تغییر سایز فونت نرم افزار ( متوسط – بزرگ – بسیار بزرگ )
  • سرعت اجرای بسیار بالا
  • پیمایش خودکار و …

بخش جدیدی که این ماه اضافه شده است پزشکی (جالبه):

- از شر جرم های بینی راحت شوید

- از تپش قلب در هنگام عصبانیت جلوگیری کنید

- بر درد آمپول غلبه کنید

- …

دیگر بخش ها به شرح زیر:

پیامک ها

-          عاشقانه

-          فلسفی و عرفانی

-          طنز و سرکاری

-          انگلیسی همراه با ترجمه

-          مناسبتی

دانستنی ها

-          آیا می دانید که بیشتر سردردهای معمولی از کم نوشیدن آب است!!

-          آیا می دانید که چشم انسان معادل یک دوربین ۱۳۵ مگا پیکسل عمل می کند!!!

-          …

داستان های کوتاه و پندآموز

سخنان بزرگان و ضرب المثل ها

این کتاب  جاوا می باشد و قابل نصب روی گوشی های نوکیا ، سونی اریکسون ،

سامسونگ و تمام گوشیهایی که ازسیستم عامل جاوا برخوردار می باشند

امیدوارم از این کتاب لذت کافی رو ببرید .

دانلود در لینک زیر

لینک مستقیم : دانلود |با حجم 700 کیلوبایت


==============================================

در صورت مشکل برای دانلود روی لینک دانلود کلیک راست کرده و گزینه save link as  رو انتخاب کنید

===============================================



:: بازدید از این مطلب : 260
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

سلام...اولین روز پاییزیتون به خیـــر و شادی! بغل

خوشحالم که تابستون تموم شد و پاییز اومد...پاییز و زمستونو خیلی میدوستم آخهماچهورا

میگن پاییز بهارییه  که عاشق شده....وای چه حالی میده قدم زدن تو طبیعتی که کفِش پر ِ از برگ های خشگ پاییزی..صدای خش خششخیال باطل...شمال که ما هستیم پاییزش خیلی خوشمله..خیلی منظره رویایی رو به وجود میارهقلب

ایشالله که این پاییز پر از خاطره های زیبا باشه برای هممونpraying

 تو این پست 2تا شعر دزدیدم که بذارم براتون!!!!
این اولیش تقدیم به پائیــــــــــــــــــــــــــــــــــــز:

پاییز را دوست دارم...
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
پاییز را دوست دارم، بخاطر خود پاییز
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...
قلب


اینم دومیش:

اسمش هست امید و نومیدی!نیشخند


به نومیدی، سحرگه گفت امید
 
که کس ناسازگاری چون تو نشنید
بهر سو دست شوقی بود بستی
 
بهر جا خاطری دیدی شکستی
کشیدی بر در هر دل سپاهی
 
ز سوزی، ناله‌ای، اشکی و آهی
زبونی هر چه هست و بود از تست
 
بساط دیده اشک آلود از تست
بس است این کار بی تدبیر کردن
 
جوانان را بحسرت پیر کردن
بدین تلخی ندیدم زندگانی
 
بدین بی مایگی بازارگانی
نهی بر پای هر آزاده بندی
 
رسانی هر وجودی را گزندی
باندوهی بسوزی خرمنی را
 
کشی از دست مهری دامنی را
غبارت چشم را تاریکی آموخت
 
شرارت ریشه‌ی اندیشه را سوخت
دو صد راه هوس را چاه کردی
 
هزاران آرزو را آه کردی
ز امواج تو ایمن، ساحلی نیست
 
ز تاراج تو فارغ، حاصلی نیست
مرا در هر دلی، خوش جایگاهیست
 
بسوی هر ره تاریک راهیست
دهم آزردگانرا مومیائی
 
شوم در تیرگیها روشنائی
دلی را شاد دارم با پیامی
 
نشانم پرتوی را با ظلامی
عروس وقت را آرایش از ماست
 
بنای عشق را پیدایش از ماست
غمی را ره ببندم با سروری
 
سلیمانی پدید آرم ز موری
بهر آتش، گلستانی فرستم
 
بهر سر گشته، سامانی فرستم
خوش آن رمزی که عشقی را نوید است
 
خوش آن دل کاندران نور امید است
بگفت ایدوست، گردشهای دوران
 
شما را هم کند چون ما پریشان
مرا با روشنائی نیست کاری
 
که ماندم در سیاهی روزگاری
نه یکسانند نومیدی و امید
 
جهان بگریست بر من، بر تو خندید
در آن مدت که من امید بودم
 
بکردار تو خود را می‌ستودم
مرا هم بود شادیها، هوسها
 
چمنها، مرغها، گلها، قفسها
مرا دلسردی ایام بگداخت
 
همان ناسازگاری، کار من ساخت
چراغ شب ز باد صبحگه مرد
 
گل دوشینه یکشب ماند و پژمرد
سیاهیهای محنت جلوه‌ام برد
 
درشتی دیدم و گشتم چنین خرد
شبانگه در دلی تنگ آرمیدم
 
شدم اشکی و از چشمی چکیدم
ندیدم ناله‌ای بودم سحرگاه
 
شکنجی دیدم و گشتم یکی آه
تو بنشین در دلی کاز غم بود پاک
 
خوشند آری مرا دلهای غمناک
چو گوی از دست ما بردند فرجام
 
چه فرق ار اسب توسن بود یا رام
گذشت امید و چون برقی درخشید
 
هماره کی درخشید برق امید


 


 

از اونجایی که من به خوش سلیقه بودنم خیلــــــــــی اعتماد دارم با عرض پوزش نظردهی برای این پست بستست تا آبروریزی نشه!!!نیشخندنیشخندنیشخند


 



:: موضوعات مرتبط: شعرهای عاشقانه , ,
:: بازدید از این مطلب : 334
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

ســــلام....خوبین؟؟؟ من اومــــــــــــــدم!!

اومدم بگم که 17مهر 1389/مصادف با ولادت حضرت معصومه روز ملی دختران هستشHappy Dance پسرا دلشون بســـــــــــــــــــــوزه!!

پیشاپیش! به خودم و تمام دخمل های ایران زمین تبریک میگم/کادوهای نگرفتتون هم پیشاپیش مفالک باشه!

هدف دوم از یاد آوری این تاریخ این بوده که به آقایون تــــــــــــــذکر بدم => 17مهر کادوتون آماده باشه/چون خیلی از ÷سرا تو این روز بیوه ی دوست دختر میشن! چــــــــــرا؟؟؟؟!!

واااااا ! خب معلومه دیگه از اونجایی که ما دخترا دارای روحیه ی بــس لطیفی هستیم وخیلی حساسیم! هیـــــــــــــــــچ دختری نمیتونه تحمل کنه روز دختر باشه و طرفش بهش تبریک نگه با کادو نده

خب بسه..حالا نمیخواد نق بزنین که وااااااای این دیگه چه صیغه ایه....آخه سالی چند 100تا کادو بخریم؟

روز تولد/ولنتاین/عیدی/سالگرد/ماه گرد/هفته گرد!!!!! الانم روز دختر؟؟؟؟ به خدا ندارم..والا بلا نداریم بابا.من یه دانشجوی فلک زدم..تورو خدا رحمی کنین!!

جواب :خب هرکی خربزه میخوره باید پای لرزشم بشینه دیگه!! عزیز پول نداری؟ خسیسی؟ خب دوست دختر نگیر مردمو هم الاف نکن!!!!!!

اصلا میدونی وقتی یه دختر باهات دوست میشه چــــــــــــــــندتا گزینه ی مناسب تر  از تورو از دست میده؟؟؟ هااااااااااان؟!!

بابا چرا تو دلتون به من فحش میدین؟!! مگه من تصویب کردم این روزو؟!!

نمیخوام به قول یکی از کامنت ها نگاه تجارتانه داشته باشم..من هم قبول دارم که مبنای دوستی روی چیز دیگریه..اما خب نمیشه این روزا رو نادیده گرفت ______ شما که نمیتونین برای جی افتون هیچی نخرین یا سالی 1 کادو اونم برای تولدش بدین و بخواین که اون خیلی راضی بوده باشه ____ آخه نمیشه

دخترا رو کادو خیـــــــــلی حساسن..اینو منی که دخترم میگم...بحث پول پرستی و آهن پرستی نیست....توجه کنیم همه پسرا هم ته دلشون از جی افشون انتظار محبت/همدردی/عشق/عاطفه/احساس و.... رو دارن______

رو این حساب ما دخترا هم باید بگیم آقایون کمبود محبت دارن،عقده ای شدن بیچاره ها

که این درست نیست.

خب الان واقعیت اینه که 17 مهر نزدیکه و کتر از 3 هفته فاصلست و دوست دخترتون فقط کمـــــــــــی امروزی باشه ته دلش داره روز شماری میکنه واسه 17مهــــــــــــــــــر/همشم پیش خودش میگه که چی براش میخری؟؟*

اونی که میخواد خساست کنه که هیچی.اما اون کسی که یکم به فکر جی افشه و میخواد براش کادو بخره___ اولین سوالی که به ذهنش میاد اینه که چــــــــــــــــــــی بخرم؟؟؟

اول این راهنماییو کنم => اگه جی افتون متولد مهر ماه هستش که خیلی به نفعتونه __ مثلا متولد 5 مهر خب شما میتونین 5روز غیبتون بزنه..برین مسافرت یا مریض بشین یا عمه ی شوهر خاله ی دوست پسر عموی همسایه ی دوستتون فوت کنه و شما تا مجلس هفتش در دسترس نباشین!!! اینجوری با یه عذر خواهی کادو رو 11 مهر میدین 1 هفته بعدش هم روز دختره که یه شاخه گل میدین یا تماس میگیرن(توجه کنین زنگ بزنین نه اس ام اس چون بی اخترامی محسوب میشه برای همچین روزی) و بهش تبریک بگین و بگین که به یادش بودین.

1) هنوز مزه ی کادوی تولد از زیر زبونش نرفته

2)شما ثابت کردین که چقدر مهربونین

خلاصه اگه تولد یا سالگردتون نزدیکه به این تاریخ که مشکلی نیست___ شــــــــــکر!

حالا اکثریت دیگه که شرایطشون اینجوری نیست چیکار باید کنن؟؟

کادوی مناسب چی میتونه باشه؟؟؟

جــــــــواب: این بیشتر بستگی به سن و سلیقه ی دوستتون داره.

برای یه روز دختر بهترین کادوئی که میتونین به دوست زیر 18 سالتون بدین: یه عروســـــک خوشگل و خوش رنگ(توجه کنین کادوتونو بتونه دزدکی ببره تو خونه!)

یه عطر با مارکی که خودش دوست داره+ یه شاخه گل

یه دستبند زیبای استیل یا نقره+ یه شاخه گل

یه تاپ زیبـــــــــــــــای مجلسی+ یه شاخه گل

یه ساعت شیک دخترونه+ یه شاخه گل

یه روسری خوشگل و خوش رنگ و.......

حالا 20 و بالای بیست سال:

اینجا باید یه کم سر کیسه رو شل کنی!Peppy


 

یه سینه ریز ظریف و دخترونه (قیمتش هم 250 نمیشه)

کمک هزینه سفر به انتالیا!!!!!!!

اگه تاحالا بهش حلقه ندادین ببرینش بیرون و براش بخرین/لازم نیست حلقه حتما طلا باشه ..مستقیم ببرینش نقره فروشی/چون 2ماه بعد گم میشه اون حلقه

گوشی هم کادوی خیـــــــــلی مناسبیه

توجه:دراین سن زیاد ما دخترا به گل توجه نمیکنیم بیشتر چشممون به خود کادواـ !!

اینو بگم که همیشه میخواین برای یه خانم حالا مادرتون یا هرکسی کادو بخرین این نکته رو مد نظر داشته باشین:

خانم ها،همشـــــــــــــــون کادویی رو دوست دارن که یه جورایی شخصی باشه(هیچ مادری دوست نداره بهش قابلمه بدین،هیچ دختری دوست نداره بهش آبمیوه گیری کادو بدین)

همه ی خانم ها از طلا خوششون میاد.....اونی که میگه نمیخوام داره باهاتون تعارف میکنه..

لباس همیــــــــــــــشه یک هدیه ی مناسب میتونه باشه..اما چون خیلی سلیقه ایه بهتره خودتون جی افتونو ببرین و اون انتخاب کنه ___ اینو بگم که خواهشا وقتی میبریدش مثلا به مانتو بخره بهش نگین هرچی دوست داری بخر اما سعی کن بالای 50 نباشه آخه بودجه ندارم(به خــــــدا با این یه جمله گند میزنین به همه چیز_خانم ها ازین حرف متنفرن_خودم که بـــــــــدجور)

خب اگه میترسین کادوی گرون برداره لارم نیست ببرینش بالای شهر..همون وسط وسطا براش بخرین..قال قضیه رو بکنین!!

یه وقت نگین بابا این نوشته واسه خودش که دوست پسرش بخونه  حواسش باشه!! ای مرسده ی مـــــــــــــــــــــوزی!

نه بابا به جونه تو! من دوست پسر ندارم ___ اما خودمونیم خیلی دلم میخواد میداشتم و این روز بهم تبریک میگفت و منو میبرد یه شلوار ترک ازین ارزونا ی50-60 تومانی یا یه پالتو 70-80 تومانی یا یه مانتو 50 تومانی و.. برام میخرید

دیدین چقدر ماهم؟؟ کادویی که میخوام همش بین 50 تا 80 هست....دختر خوب به من میگن

من عاشق آدمای دست و دل بازم__ مثل خودم! البته دختر خانوما تورو خدا شمام خسیس نباشین دیگه این طفلکی یام دل دارن روز تولد و..یه کادوی مناسب و شیــــــــــک بدین بابا..چیه ماشین کنترلی میدین آخه؟

من که از آدمای خسیـــــــــــــــــــــــــس هیچ خوشم نمیاد......

پ.نوشت:الان که دارم مینویسم خیلی گشنمه نهار نخوردم خاطر همین مخم نمیکشه..کادوهای دیگه یادم بیاد به لیست بالا اضافه میکنم.

فقط کامنت های مربوط به این مطلب تائید میشود_منتظر نظراتتون هستم



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .
هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است...

می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند.

وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی

راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....؟؟؟؟؟


شکسپیر میگه: خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ...

 

 خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد !

 

خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ...

 

 خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد!



 اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه اوست . اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه توست . دالایی لاما

 

 



 



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 668
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

سلووووم!!خوفین؟

به مرحمت شما منم خوبم!عینک

لوسی هم خوبه...پیداش کردم!....سلام داره!! نه .نداره..آخه الان خوابیدهنیشخند

خواسم بگم که دیگه پیداش کردم...هر چقدر  دعا کردین کافیه.......مرسی!whistling  oh go on



 

 

ببخشیدپسرخورشیدشماچندسال است که اینگونه گرم وپرنورمی تابید؟!

 

رنگ چشمانتان همرنگ چشمان ماه است ونگاهتان درخشندگی

 

ستاره هارابه یادم می آورد!

 

آخرنفهمیدم شما ماه هستیدیاخورشید؟!یانکندخود ستاره اید؟

 

همان ستاره ی پرنوری که همه آرزویش میکنند!!!

 

چه رویایی!!!شماکنارمن...!!باورکردنی نیست!لبخندگرمتان را

 

تنهابه قلب من هدیه داده اید........؟؟؟

 

راستش رابخواهیدمن کمی حسود هستم!

 

پاییزازراه آمده اما شماهنوزبرقلب یخ زده ام چه شگفت انگیز

 

می تابید!

 

شماازمن خواستیدکه مانندآسمان باشم!پاک وبی انتها....

 

بگذاریدازاین پس شماراهمان پسرخورشیدبنامم...!

 

باآن نگاه سبزورویایی چندفرشته ی کوچک دیگر رامسخ کرده اید؟!

 

راستش رابخواهیدچندسایه ی کنجکاووشیطان را هرزگاهی درمسیر

 

آسمانتان می بینم!!!

 

حقیقتش رابخواهیدکمی ترسیده ام!یادتان باشدکه همه ی فرشته ها

 

خوب نیستند...

 

دیشب شیطان به دیدارم آمدوبرایم خط ونشان کشید!شایدمیخواهد

 

شماراازمن بگیرد...

 

اماعروس ماهی دریا به من گفت شما خیلی زلالید!

 

شما چقدرسرشناسید...حتی گل هاهم شمارا می شناسند!

 

همین یک ساعت پیش گل سرخی ازمن میخواست که اورابه شما هدیه کنم!!!

 

اما من گفتم دوست ندارم عطرگل سرخ شمارامست کند...ازمن رنجیداما

 

خیلی زودفهمیدکه من عاشق شماهستم!!!



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 419
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

سلام...خوبین؟؟من که اینجورمناراحت

آخه میدونین من دیروز یعنی 4شنبه رفتم یه همستر خوشــــــــــگل خریدم..شبیه این پایینیا که عکسشونو گذاشتم از بالا4تای اولیه!!

یعنی خودشه هااااااااقلببغل واااای که چقدر باهوشه..خیلی دوست داشتنی و خوشگله

اول این خاطرَرو بگم از دیروز:

اینجانب دیروز صبحی رفتم با دوستم همستر خریدم...منو دوستم سرچ کردیم و بین همسترا اونی که چابک و خوشمل بودو انتخابیدیم! بعدش فروشنده ها که 2تا پسر مهربون بودن!! آخه من هیچی نگفته بهم تخفیف هنگفتی دادن!نیشخند همسترمو تو یه جعبه ی مقوایی حدود 20x10 گذاشتن و دادن به ما..البته برای جلوگیری از خفه شدنش بالاشو کمی سوراخ کردن

اینم بگم که  من  هیچوقت همسترو تو دستم نگرفته بودم آخه چندشم میشد و میترسیدم..فقط پشتشو نازی میکردم..دوستم تا وقتی که با هم بودیم جعبه رو حمل میکرد!نیشخند

تا اینکه نزدیک بود بای کنیم دیدیم که ای بابا این همسترخان در طول این مدت بیکار نبوده و جعبه رو جویدو سوراخو بزرگش کرده و نصف تنشو آورده بیروناز خود راضی

خلاصه من از دوستم جدا شدم...حالا از ترس نمیتونم بزنم تو سرش که بره تو جعبهخجالت feeling beat up

این بود که در یه حرکت اکروباتیک این همسترخان اومد رو جعبه در حالی که من خیابون بودمو همه نگاه میکردن...اونم میخواست بپره پایین..گفتم ای کاش اون خابالوهای تنبلو میخریدماا

آخرش مجبور شدم بگیرمش و تو دستم نگهش دارمگریه تا 10ثانیه ی اول خیلی حس بدی داشت آخه دلم میخواست جیغ بکشم..اما تو خیابون بود باید خفه میشدم

بعد یه کم گذشت دیدم نه بابا مثل جوجه هستش ترس نداره که!whistling

حالا این همستر تودستم من خانم خوشتیپ دارم تو خیابون واسه خودم قدم میزنم و آدمام منو نگاه میکنن تو دلشون میگن بسم الله دختره عقده ای شده(نه که سایر دخترا با سگ میان بیروننیشخند)..گروهی هم مخصوصا پسرای بی فرهنگ متلک میپروندن!...بعضی هام به بچه هاشون میگفتن:عزیزم نگـــــــــــاه..خاله موش داره!!زبان          آخه کی گفته همستر موشه؟؟؟؟؟؟گریه

خلاصه بعد از پرسیدنای زیاد برای جعبه..رفتم داروخونه و یک جعبه که برای قرص بودو آقای دکتر مهلفون داد بهماوه

اسمشو گذاشتم لوسی(ماده است) میخوام یه همدم واسش بخرم اسمشو بذارم مرسی(مخفف مرسدهنیشخند)

اماااااااااااااا...............

1ساعت اولی که آبردمش خونه به مدت 1ساعت ...1.5 ساعت بعدش به مدت 20 ساعت..یعنی تا دم ظهر امروز گم شده بود!!!! تازه الانشم گمه!! یهنی دم ظهر اومد بیرون از مخفیگاش که غذا بخوره بعد که داشتم باهاش بازی میکردم رفت زیر یخچال! تا الانم خبری ازش نیست..شما دیدینش خبرم کنین..مژدگونی هم میدم!!قهقهه

خواهش میکنم دعا کنین پیداش کنم قول میدم این دفعه بذارمش تو آکواریومش..مامان خوبی براش میشمنیشخند

مارو باش که براش سرسره آماده کرده بودیم تو یه آکوایومه خیلی بزرگ..میخواستم براس توپ و چرخ و فلک هم بخرم+ تاب....اما اون......! نگران ابرو

ضمنا پیشاپیش عیدتون مبــــــــــــــارکماچهورا+یه داستان کوتاه خوشگل واستون گذاشتم!


دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.
مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.
موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند.

و مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم" قلب 
 


 



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 407
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

ســـــــــــــــــلام..

طاعات و عباداتتون قبـــــــــــــــــــــول

دوستان همونطوری که قبلا بهتون گفته بودم! من و یه سری از دوستان شروع به نوشتن یک کتاب برای موبایل کردیم..این کتاب جاوا هستش و روی اکثر گوشی های موبایل جواب میده!

حجم خیلی کمی داره و بخش های زیادی و شامل میشه....

استقبال فوق العاده ایی از نسخه های قبل شده

تو این مدت کمم کلی معروف شدیم!!

من دانستنی های هرماه رو گرداوری مکینم!

مرسی از دوستانی که میل میزنن بهم و انتقاد و پیشنهاداتشونو مطرح میکنن....  

عزیزان این کتاب هر ماه آپ میشه(به روز میکنیم تمام مطالبو) لطفا هر ماه نسخه ی جدیدو دانلود کنید که مجموعتون کامل باشه..اگه کسی نداره این برنامرو پیشنهاد میکنم حتمــــــا! دانلود کنه که خیلی خوشتون میاد

حجم فایل هم 289 کیلوبایته کسانی هم که adsl ندارن میتونن به سادگی دریافت کنن.



 

نام این نرم افزار EbooKMagic می باشد که نسخه شهریور ماه و جدیدترین نسخه این کتاب را برای شما آماده کرده ایم. این نرم افزار یک کتاب شگفت انگیز بوده که بر روی تمامی گوشی های تلفن همراه که قابلیت پشتیبانی از جاوا را داشته باشند قابل اجرا میباشد.


 


در این ماه به مناسبت ماه رمضانیک بخش ویژه  ای در این مورد در کتاب قرار داده شده که به شرح زیر :
ادعیه:
دعای سحر
– دعاهای روزانه ماه رمضان
– دعای افطار
- درباره ماه رمضان  و شب قدر
- اس ام اس ماه رمضان
- اعمال شب قدر
- مشاوره تغذیه و سحری و افطار
بخش جدید دیگر به نام چرا ما می خندیم؟    dance3.gif
- خنده چیست؟
- چرا می خندیم؟
- خنده و مغز
- چه چیزهایی خنده دار هستند و برعکس
- خنده و سلامت
- سخنان بزرگان در مورد شاد بودن


 

دیگر بخش ها به شرح زیر:
- پیامک ها
- عاشاقانه
- فلسفی و عرفانی
- طنز و سرکاری
- انگلیسی همراه با ترجمه
- مناسبتی
- دانستنی ها (اطلاعاتی که باعث افزایش سطح علمی شما دوستان می شود)   
- داستان های کوتاه و پند اموز (داستان هایی که خواندن انها خالی از لطف نیست و نتیجه گیری خوب از انها)
- سخنان بزرگان و ضرب المثل ها (واقعا بعضی جملات انسان ها را دگرگون می کند)


 

برای دریافت کتاب شگفت انگیزEBooKMagic  اینجا  کلیک کنید.


 

منتظر نظراتتون هستــــــــــــــــــم


 



:: موضوعات مرتبط: , , ,
:: بازدید از این مطلب : 262
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

توجه ... توجه ... بخوانید و نظر بدهید...!!!!


 

Kiss of love


21 راه برای عاشق کردن زنان وجود دارد و آن به ترتیب زیر می باشد

ادامه ی مطلب رو بخونید تا یاد بگیرید



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 345
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو “داداشی” صدا می کرد .لبخند

به اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .دل
شکسته
آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم گفت:”متشکرم”.ماچ


میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم .

تلفن زنگ زد .خودش بود . گریه می کرد. دوستش قلبش رو شکسته بود. از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشهقلب. بعد از ۲ ساعت دیدن فیلم و خوردن ۳ بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :”متشکرم ” .
روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت :”قرارم بهم خورده ، اون نمیخواد با من بیاد” .
من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه “خواهر و برادر” . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود
خیال باطل. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :”متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم ” .منتظرنگران

یه روز گذشت ، سپس یک هفته ، یک سال … قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید دل شکسته، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم. قلب بغل
میخوام بهش بگم ، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط “داداشی” باشم . من عاشقشم . اما… من خیلی خجالتی هستم ….. علتش رو نمیدونم . خجالت
نشستم روی صندلی ، صندلی ساقدوش ، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه ، من دیدم که “بله” رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت ” تو اومدی ؟ متشکرم” praying
سالهای خیلی زیادی گذشت . به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستندگریه ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه،دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود: نگران
” تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشهابرو. من عاشقش هستم. اما …. من خجالتی ام … نمی‌دونم … همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. ….
ای کاش این کار رو کرده بودم
افسوسدل شکسته ……………


 

یه سایت جالب پیدا کردم که میتونین اسم و فامیلتونو وارد کنین و عکس همسرآیندتونو ببینین!!!!!؟!!!!

این تصویریه که سایت به من نشون داد

چطوره؟!!

کاشکی اسم ، آدرس،سن و.. رو هم سایته میداد!!

لینک سایتو براتون گذاشتم بعد اینکه وارد شدید و اسم و فامیلتونو به انگلیسی وارد کردین و جنسیت رو زدین تصویر همسرتونو بهتون نشون میده!!

ضمنا سمت راست سایت چندتایی گزینه داره که ازین پیشگویی ها میکنه مثلا شغل و...

راستی سایته پیش بینی کرده که من نونوا میشم!!!*

****برای دیدن همسرآیندتون ادامه ی مطلب رو حتما ببینید****



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 365
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .

ســـــــلامقلب  خوبین دوست جوناااااا؟قلب

امشب یه چیر خوشمل دارم براتون که مطمئنم خیلی هاتون خوشتون میاد بغل

نمیدونم پیش اومده تا حالا براتونکه تو ختم قرآن شرکت کنین؟

اونایی که شرکت کردن میدونن چی میگم..البته من چندباری تو ختم جمعی قرآن تو 5 دقیقه که ماه رمضونا و نزدیک سال تحویل تلویزیون میذاره شرکت کردم

خیلـــــــــــــــــــــــی حس خوبی داره ..تو اون 5دقیقه که همه ی کسانیکه ثبت نام کردن هرکدوم 1صفحه ی اختصاصی خودشو  میخونه..اینطوری چندصد باری تو اون 5دقیقه قرآن ختم میشهلبخند

خیلی از حاجتا روا میشه + اینکه آرامش خاصی به انسان دست میدهخیال باطل

البته من خیلی بی انصافم فقط مواقعی که خواسته ای دارم یادم میاد که قرانی هست..خدایی هست..الحق هم که خدا بی انصافی نمیکنه قربونش برم!

زیاد وقتتونو نمیگیرم میخوام بگم که من یه سایتی پیدا کردم که میتونین هرشب ختم قران کنین و هروقت خواستین با یک کلیک انصراف بدین که ختم سایرین با مشکل مواجه نشه..(خواستم بوس بذارم دیدم که فضا عرفانی شده ..بوسم که غیر شرعیه!نیشخند)

من یه سری راهنمایی در مورد کار با این سایتو میذارم چون به نظرم راهنماییش کافی نیست و حدود 10 مین منو مچل کرد..واقعا کهزبان

http://www.ghorany.com/index.htm

لینک بالا شمار به صفحه ی نخست سایت هدایت میکنه..تو قسمت بالاش رو گزینه ی ثبت نام کلیک کنید

بعد فرمو پر کنید...بعد از زدن کلید تائید وارد صفحه ی جدید میشین

اینجا تو همون خط اول 2تا شماره میبینید...

شماره ی سمت راست که نوشته  صفحه:

همون شماره ی صفحه ی قرانیه که باید بخونید..البته من که ختم هرشب یک صفحه رو انتخاب کردم این اومد شاید دوستانی که حزب رو انتخاب میکنن متفاوت باشه...

خب اینجا به من صفحه ی 248 رو داده...میتونین صفحه ی 248 از قرانه خونتونو باز کنید یا مثل من وارد این صفحه بشین

http://www.ghorany.com/quran.htm

در این صفحه تو قسمت سمت راستش توجه کنید زیر نمایش نوشته شده (صفحه) اونجا میتونین صفحه ای رو که سایت بهتون داده وارد کنید

خب همونطوری که دیدین اون صفحه میاد به همراه قرائتش توسط اساتید بزرگ که نخواستین میتونین قطعش کنین یا استادو تغییر بیدن

یه چیز جالب تو تمام وقتی که من داشتم این آپو مینوشتم چون قبلش ختم کرده بودم صدای استاد عبدالباسط داشت پخش میشد که سوره ی  ابراهیمو میخوند

آخه من عادت دارم موزیک بذارم ولی این بار صوت قرآن بود

جدا آرامش بخش بودماچ

(نتونستم خودمو کنترل کنم بوس ندمنیشخند!! اصلا این بوس برای خواهران گرامی بود)

تورو خدا کسی ختم کرد یادش نره منو هم دعا کنهگریه

راستی چندتا عکس از قبر دیدم گفتم بذارم...

اینکه چرا جنازه ها کوچکنو نمیدونم...میتونه مال شهید یا کودک باشه

[تصویر: %D8%B2%D9%87%D8%B1%D9%87.jpg]

[تصویر:
78009.jpg]


[تصویر: normal_001%5B1%5D.jpg]

من که خودمو اونتو تصور میکنم بغضم میگیرهنگران

خدایا خودت به داد هممون برس..مخصوصا تو قبر..من که خیلی میترســــــــــــمناراحت

ببخشید که آپ در بابِ لاو نبود!مژه

بابایبای بای 



:: موضوعات مرتبط: اخبار , ,
:: بازدید از این مطلب : 348
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : متین و . . .


اگر به خانه ی من آمدی
برایم مداد بیاور
مداد سـی یــاه

می خواهم روی چهـــره ام خـط بکشـم

تا به جــــرم زیبایی در قـــــفس نیفتمیک ضربـــدر هم روی قلبـــم تا به هوسهم نیفتم!


๑۩۞۩๑

یک مداد پاک کن بده برای محو لبهایم

نمی خواهم کسی به هوای سرخیشان ، سیاهم کند!


๑۩۞۩๑۩۞۩



 

یک بیلـچــه، تا تمام غرایززنـــانه را از ریشــه در آورمشـــخم بزنم وجودم را ...بدون اینها راحت تر به بهشـت می روم گویا!


๑۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑๑۩۞۩๑


 

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد
می خواهم کمیبیاندیشم بی واسطه رو سری

 

๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑



 

نخ و سوزن هم بده، برای زبانـــــــم
می خواهم ... بدوزمش به سق... 
اینگونه فریادم بی صداتر است!


 

๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑ ۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑


 


قیچی یادت نرود
می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانســــور کنم !


 


๑۩۞۩๑๑ ۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑




 

پودر رختشویی هم لازم دارم
برای شستشـوی مغزی
مغزم را که شستم ، پهن کنم روی بند
تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت

 


 

๑۩۞۩๑๑۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑



 

می دانـــــی که؟!
باید واقع بیـــــــن بود!!!


 


๑۩۞۩๑๑ ۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑


 


صدا خفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر
می خواهم وقتی به جرم

عشق و انتخاب، 
برچسبفاحشـــهمی زنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!


 

๑۩۞۩๑๑ ۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑




 

یک کپی از هویتــــــــــم را هم می خواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد ، فحـــــش و تحقیر تقدیمم می کنند !



 

๑۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑


 

تو را به خدا... می فروختند اگر جایی دیدی حقی

برایم بخر ... تا در غذا بریزم
ترجیح می دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !


 


 


 

๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩ ๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑๑۩۞۩๑




 

و سر آخر اگر پولی برایت ماند
برایم یک پلاکــــــــارد بخربه شکل گردنبند
بیاویزم به گردنم....و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یـک انسانم

من هنوز یکانسانم 

من هر روز یک انسانم



:: موضوعات مرتبط: مطالب جالب , ,
:: بازدید از این مطلب : 306
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()